آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی، که از مراجع عظام تقلید و از شاگردان مبرّز مکتب فقهی، اصولی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره) بودند شب گذشته در سن 75 سالگی و با بیش از 30 سال کرسی دروس اسلامی در حوزه علمیه تهران دار فانی را وداع گفت.
آیت الله مجتبی تهرانی در سال 1316 ه.ش در خانوادهای از اهل علم، معرفت و شهادت در تهران به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی،از شاگردان مرحوم حاجشیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم آیتالله شاهآبادی بزرگ، به اقامة جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعدّ و راهنمایی سالکان الیاللهتعالی اهتمام ویژه داشت.
وی طبق رسم تمامی خاندانهای علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز نمود و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوقالعادهای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود، برای مدّت چهار سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرد و در سایه الطاف حضرت علیبنموسی الرّضا(ع)مشغول به گذراندن سطح گردید و از محضر اساتید برجستهای چون ادیب نیشابوری بهره برد. سپس به قم مهاجرت کرد تا در حوزه نوپای آن دیار، که به تازگی تمامی اهل علمِ جهان تشیّع را بهسوی خود جذب میکرد، حضور یابد و سطوح عالی دروس حوزوی را نیز به اتمام برساند.
اساتید و سوابق تحصیلی
این عالم وارسته با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را بهسرعت تمام کرد و در سنین نوجوانی به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی،آیتاللهالعظمی گلپایگانی و مرحوم علّامه طباطبایی راه یافت. در جدّیت و پشتکار معظّمله همین نکته کافی است که به فرمودة خودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه تمام وسائلالشیعه را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند.
ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در جوانی به درجة رفیع اجتهاد رسیده و بهزودی توانستند از نزدیکان و خصّیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد خویش، بهاندازهای بود که حضرت امام به طلبة خوشفکر و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشتهجات درس بیعشان را جمعآوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید. ایشان در همین ایّام، کتاب مکاسب محرّمة حضرت امام، همچنین دوجلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردند.
خصوصیات و زوایای اخلاقی استاد از زبان شاگرد وی
آشنایی با حضرت استاد
15 دی ماه سال 1361 بود که برای نخستین بار توفیق دیدار و حضور در مجلس نورانی درس اخلاق این استاد بزرگوار را پیدا کردم و الحق که «چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی». در آن روزها نوجوانی بودم که مشتاقانه این جا و آنجا به دنبال استادی میگشتم تا مرا از چشمه زلال معارف قرآن و اهلبیت علیهمالسلام سیراب کند. هر کس نشانهای میداد، بیدرنگ میرفتم و میدیدم.
بهرههای فراوانی هم از عزیزان متعددی بردم که وامدار و سپاسگزار همه آنها بوده و هستم، امّا هنگامی که در آن چهارشنبه سرنوشت ساز توفیق رفیق راه شد و به محضر ایشان راه یافتم، گمشده خود را پیدا کردم و به لطف خدا از آن روز تا کنون از این نعمت بیبدیل بهرهمند بودم؛ از جلسات درس اخلاق و تفسیر گرفته تا سال 1372 که افتخار درک درس خارج فقه و اصول معظمله نصیب من شد، و تا سالها بعد که با حسنظن و محبت پدرانه ایشان نعمت تمام شد و به درسهای خصوصی هم راه پیدا کردم... حالا هم سخت چشم به راهم که این پیر میداندار علم و اخلاق از بستر بیماری برخیزد و همچنان به نورافشانی بپردازد. همین چند ماه وقفهای هم که پیدا شد، خیلی خسارتبار و دردآور بوده است و مدام این غزل حافظ را زمزمه میکنم که:
درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهـــان و آخر کار دلبــــری برگزیـدهام که مپرس
آنچنان در هوای خــاک درش مـیرود آب دیـــدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش سخنــــانی شنیدهام که مپرس
بیتو در کلــبه گــدایی خویش رنجهایی کشیـــدهام که مپرس
مهمترین خصوصیات ایشان
با این حال و اوضاع، و با عجلهای که هست نمیتوانم تصویر درستی از خصوصیات تدریس ایشان ارائه کنم. اجمالاً عرض میکنم که اولاً نظم و تقید حضرت ایشان مثال زدنی است. در همه این سالها که نمیدانم چند هزار جلسه در خدمت ایشان بودهام، و خوشبختانه غالب آنها را هم نوشتهام، حتی یکبار تاخیر و غیبت را به یاد ندارم. احترام زیادی برای درس و شاگردان قائل هستند. بسیار اتفاق افتاده که با تزریق آمپول و در نهایت درد و رنج خود را به درس رساندهاند و یا با چه مشکلاتی خود را مثلاً از مشهد شبانه به تهران رساندهاند تا سر وقت بر سر درس حاضر شوند. مجموعه اینها خاطرات درسآموزی میشود.
ثانیاً دقت نظر معظمله مثالزدنی است. هیچگاه بدون مطالعات عمیق و وسیع قبلی و بدون آمادگی در درس حاضر نمیشود. مطلب تکراری ندارند و از تتبع آرای بزرگان کم نمیگذارند. نقدهای عملی فراوان دارند، امّا هیچگاه جانب حرمت دیگران را فروگذار نکردهاند. ثانیاً اهتمام والایی به رجال و فقه الحدیث دارند و من کمتر نظیری برای این سراغ دارم. نکته دیگری که تأکید بر آن دارند، تعمّد و همت بالا برای زندهنگهداشتن مکتب فقهی و اصولی استاد بزرگوارشان، حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه، از خود نشان دادهاند. سخت به ایشان عشق میورزند و احیاگر مکتب ایشان در حوزه تهران هستند. در این سالهای اخیر حتی متواضعانه و کریمانه پیشنهاد مرا پذیرفتند و محور بحث خود را به تحریرالوسیله امام (ره) تغییر دادند تا شرح ناتمام آیهالله فاضل لنکرانی (قدسسره)بر این کتاب به اتمام برسد.
امیدوارم به دعای مؤمنان نیت بزرگ ایشان محقق گردد.
تاثیرگذاری اخلاقی استاد روی شاگردان و مخاطبان
همین مختصر هم که از اخلاق و منش و روش تدریس ایشان عرض کردم، برای اهل فن آشکار میکند که چه تأثیری بر شاگردان خود داشته و دارند. مخاطب ایشان، اگر صخره صمّاء هم باشد، در برابر قطرهقطره آب حیاتی که از فیوضات ایشان میبارد، تأثیر میپذیرد. شاگردها هم غالباً دقیق، کوشا، منظم و متخلق هستند. «غالب» هم که می گویم چون برخی از آنها را نمیشناسم و ضمناً کار امثال من نباید به حساب ایشان نوشته شود.
رأفت و توجه فراوانی به طلاب دارند. همین چند شب پیش و در اوج بیماری و ناراحتی، چندبار با نگرانی از پرداخت شهریه طلاب سوال می کردند و سفارش می فرمودند. به ارتقای سطح علمی شاگردان بسیار تقید دارند؛ به گونه ای که معروف است کسانی باید به درس خارج ایشان بروند که یکبار درس خارج رفته باشند! حتی برخی از بزرگان می فرمودند که ایشان در اخلاق هم درس خارج اخلاق می دهند و حق هم همین است. چندین بار به ایشان عرض کرده ام که کسانی خواهش می کنند سطح مباحث را پایین بیاورید. ایشان با لبخند و مهربانی می فرمودند: بگویید آنها سطح خود را بالا بیاورند.
اندیشه و منش استاد در زمینه اجتماعی و سیاسی
همه ابعاد وجودی استاد عظیم الشان ما ناشناخته است، اما ابعاد اجتماعی و سیاسی ایشان، جز برای اخصّ خواص، ناشناخته تر است. این خودش باب وسیعی است که انشاالله جداگانه باید راجع به آن صحبت کنیم.
ایشان اصرار داشتند که گمنام و ناشناخته باقی بمانند و برخی اقدامات منحصر به فرد و سرنوشت ساز قبل و بعد از انقلاب دارند که کمتر کسانی مطلع هستند. اما همه اینها را به عنوان وظیفه شرعی انجام داده اند و مایل نبودند اطلاع رسانی شود.
آینده نگری و شناخت عمیق افراد و روابط آنها از خصوصیاتی است که به این اندازه در کسی ندیده ام و از کرامات و خصایص حضرت ایشان است. گاهی حوادثی را از ده سال قبل پیش بینی می کردند و هشدار می دادند. تحولات جهانی را با دقت دنبال می کنند؛ و حتی گاهی به برخی اخبار ورزشی مربوط به خارج از کشور واکنش هایی نشان می دادند که حیرت انگیز است.
فتوا و مهمتر از آن رفتار صریح ایشان در وجوب حفظ نظام و تقویت آن مشهود همگان است؛ در حالیکه از کمترین خیرخواهی و راهنمایی هم فروگذار نمی کنند و این درس بزرگی برای همه است که امیدوارم اجازه دهند موقعی مورد گفتگو قرار گیرد.
خاطره ای از استاد
ایشان حقیقتاً «جهانی است بنشسته در گوشه ای» و «دعای گوشه نشینان بلا بگرداند». چند شب پیش در بیمارستان به ایشان عرض کردم که همه ما و مریدان شما محتاج دعا هستیم. پزشکان هم خواسته اند که من این را به شما عرض کنم. فرمودند من همیشه همه آنها و شما را دعا می کنم و البته من هم به دعای مردم نیاز مندم. مرا همین دعاهای مردم نگهداشته است. در همان حال باز به فکر مشکلات اقتصادی مردم و گرانی ها بودند و دستور دادند که بگوئید از طرف من به نیازمندان صدقه بدهند.
مهدی کلهر برادر آیت الله تهرانی درباره آرزوی استاد آقا مجتبی تهرانی گفت: آن چیزی که در مورد روزهای خاطر آیت الله تهرانی جلب نظر میکرد علاقه بیحدوحصر ایشان به اهل بیت بود. به طوری که در روزهای آخر زندگی لحظه ای از یاد اهل بیت غافل نبودند
مهدی کلهر به نقل از خواهر آیتالله تهرانی میگوید: حضرت آیت الله دفعاتی به خواهرشان گفته بودند که دوست دارند در ایام اربعین به دیدار باریتعال بشتابند و سرور و مولای خودشان را در آن روز ملاقات کنند.
مهدی کلهر این علاقه خاص به اهل بیت را خانوادگی می داند و می گوید هم آیت الله مرتضی تهرانی برادر ایشان و هم حاج آقا عبدالعلی تهرانی پدربزرگوار خانواده در محبت و علاقه به اهل بیت عصمت و طهارت زبانزد هستند.
مهدی کلهر زمان فوت آیت الله تهرانی را بین ساعت یک و دو بامداد اعلام کرد و علت آن را عوارض همان بیماری قدیمی ایشان دانست.
توصیههای آقا مجتبی تهرانی
«حیا» آن ودیعه الهی و غریزه انسانیه است که انسان را از اعمال زشت باز میدارد؛ یعنی چه قبل از عمل که انسان عمل را تصویر میکند و چه بعد از عمل، حیا نقش بازدارندگی دارد. به این معنا که روح وقتی با یک عمل زشت روبرو میشود و وقتی که عمل زشت را تصویر میکند، منفعل و منکسر میشود و همین حالت موجب بازدارندگی او است و بعد از عمل هم، این حالت بازدارندگی نسبت به تکرار آن عمل زشت پیدا میشود.
حیایی که انسان نسبت به ناظر دارد، گاهی «حیاء من الخلق» است، گاهی «حیاء من النفس» بوده و گاهی «حیاء من الملائکه» میباشد؛ یعنی فرشتگانی که مأمور ضبط اعمال انسان هستند. گاهی «حیاء من اولیاء الله» است. پنجمین نوع آن «حیاء من الله» است، یعنی از خدا خجالت کشیدن و شرم کردن.
در باب «حیاء من الله» ما یک بحث معرفتی داریم و یک بحث تربیتی. در مورد بحث تربیتی، ما روایات متعددی داریم که «حیا من الله» را در روابط گوناگون مطرح میفرمایند. یعنی این که انسان باید با توجه به این روابط حیاء داشته باشد.
1. خدا می بیند!
یک دسته از روایات هست که «اصل ناظر بودن خداوند» را مطرح میکنند. انسان در «حیاء من الخلق» از این شرمش میآید که عمل زشت را در دیدگاه غیر انجام دهد. حالا اگر یک ذره معرفتش بالاتر باشد، در دیدگاه فرشتگانی که او را میبینند و اعمالش را ثبت و ضبط میکنند، نیز حیا میکند. دسته اول روایات، «حیا من الله» را در همین رابطه مطرح میکنند که خداوند به اعمال تو ناظر است، تو در دیدگاه خدا هستی، این کار را که میکنی باید از خدا شرمت بیاید.
از خدا خجالت بکش و معصیت نکن!
حالا من به عنوان نمونه چند روایت میخوانم که بعضیهایشان هم اشاره به آیات قرآن دارد. روایت اول از حضرت زینالعابدین(ص) است که میفرماید: «خف الله عز و جل لقدرته علیک» از خدا بیم داشته باش، چون او بر تو توانا است. اینطور نیست که بتوانی از چنگ خدا فرار کنی، خجالت بکش و معصیت نکن. خیال نکن میتوانی از عذابی که وعده کرده است فرار کنی. بعد دارد «و استح منه لقربه منک» از خدا خجالت بکش، چون به تو نزدیک است. این روایت اشاره به همین معنا است که خدا ناظر است.
تو مرا نمیبینی ولی من!
در آیه شریفه هم میفرماید «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى» در آیات دیگری هم اشاره به قُرب و نزدیکی دارد، مثلا میفرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَری» یا «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» شماها نمیبینید ولی ما به او نزدیکتر از شما هستیم. تو کور هستی و چشم باطنت کور است و مرا نمیبینی ولی من که میبینم که چه کار داری میکنی.
گریه شدید محبوبترین بنده خدا
در سوره یونس در آیهای هست «وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً» هیچ کاری نیست که شما انجام دهید مگر اینکه ما آن را میبینیم. کارهایتان در مرئی و منظر ما است و ما داریم میبینیم. من نمیخواهم بحث تفسیری کنم، ولی این را بگویم که «عمل» در اینجا اطلاق دارد، یعنی هم اعمال درونیات را میگیرد و هم اعمال بیرونیات را میگیرد. من بعد میرسم که شهود خدا هم سرّ انسان را در بر میگیرد و هم علن او را میگیرد. هرچه را که او انجام دهد، خدا میبیند. «ما من عملٍ» استثنا ندارد. همه را میگیرد.
در ذیل این آیه روایتی آمد که است که «کان رسولالله(ص) اذا قرأ هذه الآیه بکی بکاءً شدیدا» پیغمبر اکرم وقتی به قرائت این آیه میرسید، به شدت گریه میکرد. این آیه خودش خیلی روشن است. اینها یک دسته از روایت در باب «حیاء من الله» است که عرض کردم به آیات هم اشاره دارد و جنبههای اعتقادی دارد و هم ریشههای ایمانی و درونی دارد.
2. خدا سِرّ و عَلَنت را میبیند!
یک دسته دیگر روایاتی هستند که به چگونگی قُرب خداوند اشاره میکند که من هم الآن به آن اشاره کردم و از اطلاق آیه آن را گرفتم. قُرب خداوند سرّ و علن ندارد. حیاء از مردم در جایی است که در منظر مردم باشد، ولی در خفا چه؟ آنجا کسی نیست. اما در باب خدا، اشتباه نکنید! حیای از او مثل «حیاء من الخلق» نیست. اشتباه نکنید! روایت از امام هفتم(علیهالسلام) است «فَاسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ فِی سَرَائِرِکُمْ کَمَا تَسْتَحْیُونَ مِنَ النَّاسِ فِی عَلَانِیَتِکُم» خیلی روشن است. از خدا در سرّتان خجالت بکشید، همانطور که در علن از مردم خجالت می کشید! همه کار را جلوی مردم نمیکنید، در برابر خدا هم همینطور باشید.
«بزرگی ناظر» و «همراهی او» دلیل حیا
یک دستهای از روایات هم در باب «حیاء من الله تعالی» اینها هستند که من دستهبندی کردم. اینها خودشان دو جهت دارند که بحثش مفصّل است؛ یک، در ارتباط با جایگاه خدا نزد انسان است و دو، در ارتباط با نحوه برخورد خدا با انسان است. ما در باب اعمال میان انسانها فرق میگذاریم «حیاء من الخلق» متناسب با افراد مختلف است. من تعبیر ساده میکنم و سطح مطلب را پایین میآورم؛ مثلاً ما از بعضیها به خاطر جایگاهشان، خیلی شرم نمی کنیم. چون جایگاه زیاد مهمّی برایشان نمیبینیم.
مثلاً میگوییم فلانی خودمانی است. حالا چون جلوی او رو در بایستی نداریم، ـنعوذ باللهـ چه بسا کارهایی انجام دهیم که درست نبوده و حاضر نیستیم جلوی همه آن کارها را انجام دهیم و اگر شخص بزرگی حاضر باشد که ما با او رو در بایستی داشته باشیم این کار را نمیکنم. اینها همهاش مربوط به حیاء بوده و نسبت به ناظر است.
امّا در مورد دیگر حیاء به خاطر جایگاه نیست بلکه به خاطر برخورد با او است. مثلاً کسی که تنها گاهی اوقات چشممان به هم میافتد و او را میبینیم، با کسی که هر روز و هر شب با او برخورد میکنیم، چشممان در چشمش میافتد، فرق دارد. آدم از این فرد خجالت میکشد. در مورد اوّلی شاید بگوییم: فلانی رفت دنبال کارش! شاید کلاهمان هم پیش او نیافتد و دیگر همدیگر را نبینیم و ... امّا کسی که همیشه همراه آدم است، فرق میکند و انسان از او شرم میکند. ما میان این دو نفر فرق میگذاریم.
نحوه حیاء از خداوند
در بخشی از روایاتِ ما این مسأله مطرح است که حیای بندگان از خداوند، هم از نظر جایگاه و هم از نظر برخورد، از این سنخ باشد. یعنی مانند جایگاه کسانی که پیش شما شایستگی دارند، نه کسانی که ـنعوذ باللهـ سطحشان خیلی پایین است. نگاهتان به جایگاه خدا، مانند نگاه به جایگاه افراد شایسته باشد. خود ما هم اینگونه هستیم که وقتی با افراد بزرگی رو به رو میشویم، خودمان را جمع و جور میکنیم، که نکند یک وقت حتی اشتباهاً خلافی از ما سر بزند!
حال اگر فرد شایسته بود و بعد هم هر روز آدم با او سر و کار داشته باشد، خیلی مراقبت بیشتر میشود. آدم از او شرم میکند که عمل بدی در مرئَی و منظر او کند. در یک روایتی داریم از پیغمبر اکرم که دارد؛ «قال رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) : اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ اسْتِحْیَاءَکَ مِنْ صَالِحِی جِیرَانِک» حضرت دو کلمه را کنار هم گذاشته است که اوّلی به یک مطلب اشاره داشته و دومی هم مطلب دیگری را بیان میکند. ایشان میفرماید: از خدا خجالت بکش، همانطور که از همسایهای که جایگاه رفیعی نزد تو دارد و از شایستگان است خجالت میکشی!
گاهی انسان همسایهای دارد که ـنعوذ باللهـ بدتر از خودش است؛ لذا جایگاهی ندارد و حیاء از او معنا ندارد. نه! گاهی اوقات همسایه، آدم بزرگ و شایستهای است، از صلحا و نیکان است. یک انسان صالح که همسایه است و هر روز و هر شب، چشمم به چشمش میافتد، انسان چگونه از او حیاء میکند!؟
حضرت چه قدر سطح مطلب را پایین آورده است تا شاید ما از خدا خجالت بکشیم. همانطور که از همسایه شایستهات خجالت میکشی و جلوی روی او هر کاری را انجام نمیدهی، از خدا هم خجالت بکش! البته اینطور نیست که حضرت فقط بفرمایند از خدا خجالت بکشید! نه مطلب ادامه دارد و من همینطور گام به گام پیش میروم.
بالاترین نوع حیا
دستهای از روایات نقش ارزشیِ «حیاء من الله» را بیان میکنند که آنها را بعداً میگویم، چون یک بحث مستقل در این رابطه ـانشاءاللهـ خواهم داشت. یک تقسیمبندی راجع به همین مسأله ارزشی است که مثلاً از علی(علیهالسلام) هست که «أفضل الحیاء استحیاؤک من الله» با فضیلتترین حیاها حیای از خداوند است. چرایش را بعداً می گویم.
اثر حیای از خداوند
یک دسته از روایات هست که اثر مترتّب بر «حیاء من الله» را بیان میکند. روایت از علی(علیهالسلام) است که فرمودند: «الحیاء من الله یمحو کثیراً من الخطایا» این هم توضیح میخواهد که من بعداً توضیح میدهم. من الآن خواستم فقط دستهبندی روایات را بگویم.
حق حیاء از خداوند
اینها مقدمه بود برای مطلبی که در آخر جلسه گذشته مطرح کردم. حالا سراغ بحث خودم میآیم که ما در روایات متعدّده داریم که «استحیوا من الله حق الحیاء»این روایت از پیغمبر اکرم است که از خداوند آنگونه که حق حیاء است، حیاء کنید! حق حیاء از خدا یعنی چه؟
در روایت دیگری آمده است: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاء» یا روایت دیگری از پیغمبر اکرم است که به ابیذر فرمود: «یَا أَبَاذَرٍّ أَ تُحِبُّ أَنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ! » بعد حضرت: پس سه کار کن که آخرین آن، این بود که «وَ اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ»همچنین روایت دیگری بود که شخص دیگری همین مطلب را داشت که حضرت پرسیدند: «أ کلکم یحب أن یدخل الجنة؟ قالوا: نعم یا رسول الله!» حضرت هم همان مطالبی را که در روایت ابیذر بود فرمودند و سومین مطلب این بود که «و استحیوا من الله حق الحیاء»در همه این روایتها یک حقی آمده است. منظور از این چیست؟
من این مقدّمات را گفتم تا بفهمید که حق حیاء یعنی چه. حالا دقت کنید که حق حیا، آنطور که سزاوار است، با آن مقدّماتی که گفتم یعنی چه. ما الآن مورد به مورد پیش میرویم.
خداوند، ناظری که هیچ چیز از او پوشیده نیست!
یک؛ خداوند ناظری است که جدا نشدنی است؛ یعنی هیچگاه از من جدا نمیشود. او نزدیکی به من است که نزدیکتر از او نیست. بزرگی است که بزرگتر از او نیست. مطّلعی بر من است که مطّلعتر از او نیست. به تمام شراشر وجود من احاطه دارد؛ از درون و بیرون. مطلعی است که سرّ و علن برای او معنا ندارد.
بعداً انشاءالله میرسم که در یک تقسیمبندی نسبت به خود اعمال، ما یک قبائح عقلیّه داریم، یک قبائح شرعیّه داریم و یک قبائح عرفیّه متشرعه داریم. اینها سه چیز جدا است. قبایح عقلیّه مربوط به عقل عملی است، شرعیّه مربوط به احکام شرعی است و عرفیّ? متشرعه مربوط به افراد متدیّن است که آنها این کار را زشت میدانند.
حق حیاء یعنی حیاء از تمام زشتیها
حق حیاء این است که انسان در هر سه رابطه از خدا خجالت بکشد. چه عملت قُبح عقلی داشته باشد، چه قُبح شرعی داشته باشد، چه قُبح عرفی در محیط متشرعه داشته باشد و بالأخره حق حیاء اینطور است که اگر بخواهیم به طور مطلق بگوییم نسبت به «جمیع قبائح» است.
خود ما همینطوری هستیم که با این مقدّماتی که من گفتم باید اینطور از خداوند حیاء داشته باشیم. نتیجه این مقدّمات همین میشود. من مطلبی را از خودم تحمیل نکردم. عمده این است که باید ببینی ناظر بودن خدا چه وسعتی دارد، تا بفهمی حق حیاء چیست؟ هر حرکت قبیحی نسبت به این سه محیط، چه درونی و چه بیرونی از انسان سر بزند، بر خلاف حیاء است.
انسان باحیاء حتی «فکر گناه» هم نمیکند!
از خدا حیاء کن! شرم کن! انجام نده! حتی فکر معصیت هم نکن! چون عمل، برای خداوند دیگر بیرونی و درونی ندارد. آیهاش را خواندم. یادت نرود که هیچ عملی نیست که ما آن را شهود میکنیم. اینها همه مقدّمه «حق حیاء» بود و چون من در جلسه گذشته گفتم که بعداً درباره حق حیاء صحبت میکنم اینها را گفتم.
تو باید چنین خدایی را قبول داشته باشی! این حرف من نیست، کلام الله است. من از خودم نگفتم، آیات قرآن این چنین میگوید و قابل انکار هم نیست. تازه من گفتم که بحث معرفتی نکردم. آن خودش بحث دیگری است که در جای خودش میگوییم درجاتی دارد و... بحث ما خیلی عرفی بود. یک بحث تربیتی و عرفی کردم که همه متوجّه شوند.
این که روایات متعدّده میفرماید: از خدا خجالت بکشید آنطور که سزاوار است! یعنی این مطلب که گفتم. هرکس سزاوار یک نوع شرم کردن و یکطور خجالت کشیدن است. آنطور که سزاوار است انسان از خدا خجالت بکشد این است که در روابط گوناگون هر نوع عمل قبیحی را انجام ندهد.
«استحیوا من الله حق الحیاء» نه یک روایت نه دو روایت، آنهایی که اهلش هستند بروند مراجعه کنند! ببینید چه قدر پیغمبر اکرم روی آن تأکید کرده است. چه جنبههای شخصی و چه عمومی! من همه اینها را در جلسه گذشته گفتم. «استحیوا من الله حق الحیاء»