السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) | ||
از بچه های شیراز بود توی کتابخونه مسجد محله شون یه قبر برای خودش حفر کرده بود توی وصیت نامه اش هم نوشته بود که منو توی همون قبر دفن کنین ادامه مطلب... [ دوشنبه 91/10/11 ] [ 5:39 عصر ] [ علیرضا مهدوی ]
[ نظرات () ]
وقتی شهید پیدا نمیشد یه رسم خاص داشتیم یکی از بچه ها رو می گرفتیم و بزور می خوابوندیم تا با بیل مکانیکی رویش خاک بریزن اونم التماس کنه تا شهدا خودشون رو نشون بدهند تا ولش کنیم... ... اون روز هر چه گشتیم شهیدی پیدا نشد کلافه شده بودیم ادامه مطلب... [ دوشنبه 91/10/11 ] [ 5:34 عصر ] [ علیرضا مهدوی ]
[ نظرات () ]
[ یکشنبه 91/10/10 ] [ 7:10 عصر ] [ علیرضا مهدوی ]
[ نظرات () ]
عروسی اش نزدیک بود یک کارت برای امام رضا علیه السلام نوشته بود که فرستاد مشهد یک کارت هم برای امام زمان علیه السلام نوشته بود که انداخت توی مسجد جمکران یک کارت هم برای حضرت زهرا (س) و حضرت معصومه (س) نوشته بود که برد قم و انداخت توی ضریح ...... ادامه مطلب... [ یکشنبه 91/10/10 ] [ 7:2 عصر ] [ علیرضا مهدوی ]
[ نظرات () ]
کلیدهای عمومی [ شنبه 91/10/9 ] [ 9:55 صبح ] [ علیرضا مهدوی ]
[ نظرات () ]
ساعت یک و دو نصف شب بود صدای شُرشُر آب می یومد توی اون تاریکی دیدم یکی کنار تانکر آب نشسته و ظرف می شوره یکی ظرفهای رزمنده ها رو جمع کرده بود و بی سر و صدا توی تاریکی می شست جلوتر رفتم دیدم حاج ابراهیم همته ، فرمانده ی لشکر ... انسان بزرگ هر چه بالاتر میره ، خاکی تر میشه این خصوصیت مردان خداست خدایی بشیم... [ جمعه 91/10/8 ] [ 11:12 صبح ] [ علیرضا مهدوی ]
[ نظرات () ]
چهل روز بعد از نماز صبح زیارت عاشورا می خوند می خوند تا خدا دعاش رو مستجاب کنه و شهید بشه با شوخی بهش گفتم: این عملیاتی که من تدارکش رو دیدم خیلی فشارش بالاست اونقدر فشارش بالاست که اگه نخونی هم شهید میشی نیازی به نذر کردن نداره گفت: اگه شهید نشم ، باز از اول می خونم اونقدر چهل روز چهل روز می خونم تا شهید بشم... .. روز چهلم کار فیصله پیدا کرد و شهید شد کار به دور دوم نکشید... [ جمعه 91/10/8 ] [ 11:2 صبح ] [ علیرضا مهدوی ]
[ نظرات () ]
بهش گفتم: بابا جون! اینبار که بری جبهه ، کی برمیگردی؟ خندید و گفت: خیلی دیر نیست گفتم: چقدر طول میکشه؟ نگاهی به دور و برش کرد و دخترعموی دو ساله اش که مهمونمون بود رو نشون داد بعدش گفت: عروسی زهرا خانم برمیگردم... این حرف رو که زد دلم ریخت ، اما بازم گذاشتم پای شوخیهاش اما انگار اینبار شوخی نمیکرد رفت و بعد از هجده سال دقیقاً دو روز قبل از عروسی دختر عموش برگشت ادامه مطلب... [ پنج شنبه 91/10/7 ] [ 11:43 صبح ] [ علیرضا مهدوی ]
[ نظرات () ]
شعر 9 دی :این شعر، سروده آقای مهدی علی محمدی برادر یک شهید است [ پنج شنبه 91/10/7 ] [ 11:41 صبح ] [ علیرضا مهدوی ]
[ نظرات () ]
بیانات مقام معظم رهبری در دیداراعضای ستاد بزرگداشت حماسه 9 دی 21/9/90: [ پنج شنبه 91/10/7 ] [ 11:38 صبح ] [ علیرضا مهدوی ]
[ نظرات () ]
|